گشت شبانه
گلای نازم الان که دارم می نویسم حدود ۶ روز از برنامه مون می گذره ولی شب خوب و خاطره انگیزی داشتیم. بابا سعید که شب دعوت بود و ما هم با دوستمون اروین جون و مامان مهربونش رفتیم و کلی خوش گذروندیم. هیچ فکر نمی کردم که تا دیروقت طول بکشه ولی شما از بازی دل نمی کندین و شام رو هم همونجا خوردیم و حدودای ساعت یک و نیم نیمه شب بود که به سمت خونه برگشتیم. شب خیلی خوبی بود و حسابی بهمون خوش گذشت اینقدر که آروین طفلک از خستگی نمی تونست رو پا بایسته و تو ماشین خوابش برد ولی سروشی همچنان اصرار داشت که بیشتر بمونیم و تمام مدت برگشت در حال قول گرفتن از من برای تکرار این شب به یادماندنی بود. در اولین فرصت عکس ها و توضیحات رو به پست اضافه می کنم. اینقدر این...
نویسنده :
مامان
2:16